The Definitive Guide to داستان های واقعی
The Definitive Guide to داستان های واقعی
Blog Article
هم من و هم مادرم فوراً زبانمان را فرو میبردیم به جای اینکه دروغ بگوییم. مردم آزادند هر چه را که میخواهند باور کنند. اما من میدانم که چه چیزی را تجربه کردیم.»
پدر که سعی میکرد وضعیت را برای دخترش توضیح دهد گفت: «ما حتما از روی یک چیزی توی جاده رد شدیم! هر چیزی که بوده، جفت لاستیکها رو سوراخ کرده! »
حتی در روز روشن هم هیچ کس جرأت نداشت پیاده به آنجا برود، چون جاده کم عرض و به شدت خطرناک بود؛ علاوه بر آن، یک زن تنها در آن ناحیه کوهستانی چه میکرد.
Rastannameh
به طور کلی، ناخدای کشتی فقط در شرایط مرگ یا زندگی، کشتی را رها میکند. پس اینجا چه اتفاقی افتاده بود؟
اگرچه شکل او بهوضوح، بین فروشگاه جنرال و انباری باتلر از این ملک، ترسیم شده است، نمای بیرونی خانه به همان اندازه قابل مشاهده است.
او که متقاعد شده بود که هوای کوه راکی او را از بیماری درمان میکند، در سال ۱۹۰۷ تصمیم گرفت یک هتل مجلل در آنجا بسازد.
روزها از این اتفاق میگذشت و من به همراه خواهرم به محض تاریکی هوا به خانه مراجعت میکردیم و دیگر جرات آن را نداشتیم که در هوای خنک و دلپذیر شامگاه در بیرون خانه پرسه بزنیم در یکی از روزها که برای خرید به یکی از فروشگاههای شهر رفته بودیم در فروشگاه یکی از دوستان صمیمی خود را دیدم و در مورد موجوداتی که مشاهده کرده بودیم زبان به سخن آوردم در کمال تعجب جولیا که با هم در یک کلاس تحصیل میکردیم شروع به گفتن یک خاطره در مورد مشاهده این چنین موجودات به زبان آورد تمامی نشانه ها و مشخصاتی که از موجوداتی که دیده بود با انچه که من مشاهده کرده بودم برابری میکرد و جالب تر از همه این بود که جولیا محل زندگی آنها را مرداب نزدیکی محل زندگی ما میدانست و بر این نکته پافشاری داشت که او بارها این موجودات را مشاهده کرده است که بدون آنکه بدن انها به کوچکترین گل و لای و کثافات مرداب آغشته شود با لباسهای بسیار تمیز از دل مرداب بیرون امده و به میان بوته زارها رفته اند ⬅… اگر دکتر ویلیامز وقایع را بدرستی به خاطر آورده و ناخوداگاه اطلاعاتش را در مورد جنیان با آنچه گفته قاطی نکرده باشد .
تنها مالک و ساکن مسافرخانه داستان واقعی ارواح، جان هامفریس، ادعا میکند که برای اولین بار، در اولین شب خود بهعنوان صاحب مسافرخانه در سال ۱۹۶۸، با ساکنین غیر مادی مسافرخانه آشنا شد.
آدریان حتم پیدا کرد که او یک انسان نیست. در نتیجه به سرعت پایش را روی پدال گاز فشارداد و تصمیم گرفت زن را زیر گرفته و فرار کند، ولی نمیدانستند بعد از زیر گرفتن آن زن چه بلایی سرشان میآید. چند ثانیه بعد لئو با تردید به پشت سر نگاه کرد تا ببیند که آیا زن هنوز آنجاست یا نه و با وحشت فراوان سر آن زن را دید که روی صندلی عقب قرار داشت.
حتی راهنمایان تور ادعا میکردند که اشباح را در حال حرکت در اطراف دیدهاند. دیگران بوی گل رز را که گل مورد علاقه جورجیانا پیتوک بود، تعریف کردهاند.
هر چند داستان واقعی روح، ممکن است حتی ترسناک تر از این فیلم باشد.
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
وقتی از پنجره مغازه اسباب بازی فروشی عبور می کردن، دختر بچه بازوی مادرشو گرفت و بهش گفت که میخواد داخل این مغازه رو ببینه.
وحشت آمیتیویل: یک داستان واقعی ارواح ترسناک یا چیزی شوم تر؟